رئوف آهوقلندری



مترجمان: کیوان غفاری و سینا عمران

فقیر بودم و اجباراً باید با واگن درجۀ سه سفر می‌کردم، اما سوار واگن درجۀ دو شدم. اولین بار بود که سفرم نسبتاً طولانی‌ می‌شد و در نظر داشتم هیچ‌گاه با واگن درجۀ سه یا درجۀ چهار سفر نکنم. از تنگی واگن‌های درجۀ سه، چوب صاف و صیقل‌خورده، راهرو باریکِ وسط واگن‌ها، مسافرانی که هیچ‌گاه نه برای تفریح، که به‌ناچار سفر می‌کردند و غذایی که از کیفشان بیرون می‌آوردند، متنفرم. از تسمۀ کرباسی مستهلک و کثیف آویزان از پنجره‌ها، چراغ‌های کم‌سوی آویزان از سقف‌های کوتاه، توبره‌های بزرگ، زنبیل‌های حصیریِ زرد‌رنگ دختران خدمتکار، بلیت‌های مقوایی قهوه‌ای که مرا یاد چوب نیمکت‌ها می‌اندازد، و دود پیپ مرد‌ها متنفرم.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

mariatak20 گروه ریاضی نخبگان آینده ساز مجله اینترنتی شهر نو بانک مقالات و پروژه های دانشجویی golbargitc فیلم و سریال های رو دنیا frektaleusib حرفهای من و تو !!! الناس کلهم احرار ايران تندر,اطلاعات مناقصه ها و مزايده هاي ايران و بين الملل